نظام آموزشی در دنیای کنونی بسیار پیچیده است. هیچ رویکرد یادگیری واحدی وجود ندارد که برای همه کارآمد باشد. به همین دلیل برخی روانشناسها بر روی مطالعه انواع روشهای یادگیری کار میکنند تا بتوانند فرایند یادگیری را در طیفی از کودکان و دانشآموزان بهبود بخشند. این شاخه از روانشناسی، روانشناسی تربیتی نام دارد. در این مقاله ابتدا توضیح دادیم روانشناسی تربیتی چیست و چه موضوعاتی را در بر میگیرد. سپس به معرفی مهمترین مفاهیم و نظریههای این علم از جمله نظریههای رویکرد رفتارگرا، نظریه یادگیری ثورندایک، نظریه رشد شناختی پیاژه، نظریه شناختی-اجتماعی ویگوتسکی، مفهوم هوش و معرفی برخی اختلالهای یادگیری پرداختیم. در بخش آخر چند تا از بهترین کتابهای روانشناسی تربیتی را معرفی کردیم.
روانشناسی تربیتی چیست ؟
«روانشناسی تربیتی» (Educational Psychology) شاخهای از روانشناسی علمی است که به بررسی چگونگی «یادگیری» (Learning) در افراد میپردازد. یادگیری به معنی تغییری بهنسبت پایدار در رفتار است که در نتیجه تمرین رخ میدهد.
مفاهیم روانشناسی تربیتی، از آموزههای روانشناسی رشد، روانشناسی رفتارگرا و روانشناسی شناختی بهره میگیرد. این شاخه از روانشناسی بر فرایند یادگیری در طول سالهای کودکی و نوجوانی متمرکز است و متخصصین آن، راهبردهای آموزشی متفاوت در زمینه یادگیری را مطالعه میکنند تا به موفقیت دانشآموزان در مدرسه کمک کنند. البته یادگیری تنها معطوف به مدرسه نیست، بلکه در موقعیتهای اجتماعی و حتی حین کارهای روزمره نیز رخ میدهد. به همین علت، روانشناسهای فعال در این شاخه علمی، عوامل هیجانی، شناختی و اجتماعی موثر در یادگیری را در محیطهای مختلف بررسی میکنند و راهبردهایی موثر برای هر محیط ارائه میدهند.
همچنین، میدانیم که همه افراد اطلاعات را بهشکل یکسان نمیآموزند، بنابراین چطور میتوانیم مطمئن باشیم همه از تحصیلات خود بهره میبرند؟ روانشناسی تربیتی تفاوتهای فردی موثر در یادگیری را نیز مطالعه میکند. برخی از گروههای خاص نیازمند شیوههای آموزشی ویژه هستند که در این رشته به آن پرداخته میشود. از جمله این کودکان میتواند به کودکان دچار اختلال یادگیری، نقص توجه و کمتوانی ذهنی اشاره کرد. از سوی دیگر، کودکان تیزهوش نیز نیازمند آموزش ویژه هستند و در گروه نیازمند توجه ویژه قرار میگیرند.
مهمترین موضوعات روانشناسی تربیتی
چه زمانی از روز بهترین زمان برای ارائه اطلاعات به دانشآموزان است؟ چه ساعتی یادگیری دانشآموزان بالاتر است؟ آیا فرهنگ بر نحوه پردازش اطلاعات جدید تاثیر میگذارد؟ سن چه تاثیری بر توانایی ما برای یادگیری زبانی جدید دارد؟ تفاوت یادگیری حضوری با یادگیری از راه دور چیست؟ تمامی این سوالات در روانشناسی تربیتی بررسی میشوند. در ادامه به فهرستی از موضوعاتی که در روانشناسی تربیتی مطالعه میشوند، اشاره شده است.
- بررسی انواع شیوههای موثر آموزشی
- تفاوتهای فردی و ساختاری در یادگیری
- تاثیر شناخت، رفتار، هیجان و جامعه بر یادگیری
- مطالعه تاثیر ژنتیک، محیط، طبقه اجتماعی-اقتصادی و فرهنگ بر یادگیری
- یادگیری در گروههای خاص مثل کودکان دچار اختلال یادگیری
- یادگیری در گروههای خاص مثل کودکان تیزهوش
- ارزشیابی و تحلیل روشهای تدریس مختلف
- طراحی برنامه درسی و آزمونهای تحصیلی استاندارد
- کمک به کاهش اضطراب و مشکلات روانشناختی دانشآموزان
- آموزش معلمان برای بهبود مهارتهای خود
- طراحی فناوریهای آموزشی مناسب
مهمترین مفاهیم و نظریهها در روانشناسی تربیتی
در طول تاریخ، دانشمندان متفاوت نظریههای گوناگونی در روانشناسی تربیتی ارائه دادهاند و رویکردهای مختلف روانشناسی از جمله رویکردهای رفتارگرا، شناختی، توسعهگرا و… دیدگاههای متفاوتی در مورد این شاخه داشتهاند. در ادامه به معرفی مختصر تاریخچهای از روانشناسی تربیتی و مشهورترین نظریههای آن میپردازیم.
بنیانگذار نظریههای تربیتی چه کسی است ؟
امروزه از «جوهان فردریش هربارت» (Johann Friedrich Herbart) که در قرن هجدهم میزیست، به عنوان بنیانگذار نظریههای تربیتی یاد میشود. او از جمله اولین کسانی بود که به انواع شیوههای تدریس و یادگیری توجه کرد.
هربات باور داشت که آموزش تنها ارائه اطلاعات به افراد نیست بلکه باید منش و نگرشی برای چگونگی سازمانبندی اطلاعات نیز به افراد ارائه شود. از نظر او، افراد زمانی میتوانند چیزی را یاد بگیرند که میان آن چیز و آموختههای قبلی آنها ارتباطی وجود داشته باشد. در نتیجه، فرایند آموزش باید به شیوهای انجام شود که همواره بستری برای پیوند دادن مطالب جدید به قبلی مهیا باشد.
همچنین، او به ارتباط بین علاقه و یادگیری توجه ویژهای داشت و معتقد بود هرچقدر علاقه دانشآموزان به مبحثی بیشتر باشد، آن مبحث را بهتر یاد میگیرند. بنابراین، از اصلیترین وظایف معلم افزایش انگیزه و علاقه دانشآموزان است.
از نظر هربات آموزش پنج مرحله اصلی دارد.
- آمادگی: در این مرحله، معلم میل و اشتیاق دانشآموزان را برای یادگیری بیدار میکند. همچنین، موضوع و هدف درسی را که میخواهد ارائه بدهد، تفهیم میکند. موضوع درس باید به موضوعاتی که قبلا تدریس شده، مرتبط باشد.
- عرضه: در مرحله عرضه، معلم به شیوهای که جذاب و محسوس باشد، مطالب درسی خود را به دانشآموزان عرضه میکند.
- تداعی: در مرحله تداعی، معلم با تاکید بر تفاوتها و شباهتهایی که بین این مطلب و مطالب قبلی وجود دارد، به ارتباط آنها اشاره میکند. هدف از این مرحله سازمانبندی مطالب در ذهن است.
- تعمیم: در طی مرحله تعمیم، دانشآموزان به تلاش میکنند تا با وجود تفاوتهایی که بین مباحث وجود دارد، اصولی کلی صادق بر تمام آنها را پیدا کنند.
- کاربرد: در آخرین مرحله از مراحل هرباتی، کاربرد مبحث آموختهشده در زندگی روزمره بیان میشود.
رفتارگرایی و روانشناسی تربیتی
«رفتارگرایی» (Behaviorism) رویکردی در روانشناسی است که بر روی رفتار قابل مشاهده و تعامل انسان با محیط تمرکز میکند. در قرن هفدهم فیلسوفی به نام «جان لاک» (John Locke) بیان کرد زمانی که کودکان به دنیا میآیند مانند لوحی سفید هستند، یعنی هیچ صفتی را به صورت ذاتی و فطری با خود ندارند، بلکه تنها با کسب تجربه و اثر محیط است که ویژگی خاصی در آنها شکل میگیرد.
در قرن بیشتم نیز «جان واتسون» (John Watson)، پدر رویکرد رفتارگرایی، ادعا کرد تنها با استفاده از روشهای تربیتی میتوانیم کودکان را به هر شکلی که میخواهیم پرورش دهیم. امروزه رفتارگرایی کمک شایانی به شاخههای مختلف روانشناسی از جمله روانشناسی تربیتی کرده است اما نقدهایی مثل سادهانگاری، جبرگرایی و نادیده گرفتن نقش شناخت، باورها، افکار و هیجانها به این رویکرد وارد است.
انواع تقویت و تنبیه در کلاس درس
در روانشناسی تربیتی رویکرد رفتارگرایی بر چگونگی یادگیری از طریق ارتباط با محیط تاکید دارد. از نظر دیدگاه رفتارگرایی، یادگیری تغییر در رفتار قابل مشاهده است که از تجربه حاصل میشود و تمام رفتارها از طریق «شرطیسازی» (Conditioning) قابل مدیریت هستند. روانشناسهایی تربیتی به خصوص از «شرطیسازی عامل» (Operant Conditioning) استفاده میکنند.
حین شرطیسازی عامل مغز جانداران بین رفتار و عواقب رفتار ارتباط برقرار میکنند. در نتیجه، به کمک «تقویت» (Reinforcement) یا «تنبیه» (Punishment) میتوانیم شرایط را طوری مهیا کنیم که جاندار مورد نظرمان رفتاری را بیشتر یا کمتر تکرار کند. تقویت به معنی عملی است که باعث میشود رفتار مورد نظر ما با فراوانی بیشتری تکرار شود و تنبیه به معنای هر عملی است که باعث شود رفتار مورد نظر با شدت کمتری انجام شود. هم تقویت و هم تنبیه به دو شکل مثبت و منفی تقسیم میشوند.
تقویت مثبت چیست ؟
«تقویت مثبت» (Positive Reinforcement) به معنی ارائه محرکی خوشایند یا همان پاداش برای تکرار یک رفتار است. یعنی در ازای رفتار مطلوب، به دانشآموزان چیزی ارائه بدهیم که آن را دوست دارند. پاداش در کلاس درس میتواند تشویق شفاهی، برچسب دادن، هدیه دادن و… باشد. با استفاده از روش تقویت مثبت، انگیزه تحصیلی، عزتنفس و اعتمادبهنفس دانشآموزان افزایش مییابد.
مثالهایی از تقویت مثبت در کلاس درس:
- دانشآموزی سوال درسی را به درستی پاسخ میدهد و معلم از بچهها میخواهد برای او دست بزنند.
- هنگامی که دانشآموزان تکالیف خود را به خوبی حل میکنند، معلم به آنها کارت صدآفرین میدهد. اگر ده کارت صدآفرین جمع کنند، میتوانند یک هدیه از معلم دریافت میکنند.
- وقتی دانشآموز با معلم همکاری میکند، معلم به او اجازه میدهد وقت استراحت بیشتری داشته باشد.
تقویت منفی چیست؟
«تقویت منفی» (Negative Reinforcement) به معنی حذف محرک ناخوشایند در ازای تکرار یک رفتار است. استفاده از تقویت منفی به دانشآموزان اجازه میدهد تا بتوانند موقعیتهای منفی پیش روی خود را کاهش دهند، در نتیجه، اضطراب و استرس کمتری خواهند داشت و انگیزه و پشتکار بیشتری از خود نشان میدهد.
مثالهایی برای تقویت مثبت در کلاس درس:
- اگر دانشآموزی در آزمون نمره بالایی کسب کند، معلم تکلیفهای کمتری (محرک ناخوشایند) را برای او در نظر میگیرد.
- اگر دانشآموزی اشتباه خود را تصحیح کرد، معلم او را از جریمه معاف میکند.
تنبیه منفی به چه شکل است؟
«تنبیه منفی» (Negative Punishment) به معنی حذف محرک خوشایند از محیط است. یعنی برای برخورد با رفتار نامطلوب دانشآموز، چیزی را که از دانشآموز به او علاقه دارد، برای مدتی از وی دور کنیم. معلمان باید سعی کنند تا حد امکان از تنبیه استفاده نکنند زیرا تنبیه میتواند باعث کاهش عزتنفس دانشآموزان، رنجش، ترس یا بیزاری آنها از معلم و فضای مدرسه شود.
مثالهایی برای تنبیه منفی در کلاس درس:
- اگر دانشآموزی خارج از نوبت صحبت میکرد، معلم میتواند کارت صدآفرین او را از او بگیرد.
- اگر دانشآموزی شیطنتی انجام داد، معلم میتواند او را از وقت استراحت محروم کند.
تنبیه مثبت به چه شکل است؟
«تنبیه مثبت» (Positive Punishment) به معنی ارائه محرکی ناخوشایند در ازای رفتار نامطلوب است. این شکل از تنبیه میتواند بیشتر از تنبیه منفی خطرآفرین و آسیبزا باشد و باعث پرخاشگری و سرکشی دانشآموزان شود. رفتارهای قهری، دعوا کردن و برخورد فیزیکی معلمان با دانشآموزان در گذشته، نوعی از تنبیه مثبت است که امروزه جزو ممنوعیتهای کلاس درسی بهشمار میرود. اختصاص دادن تکلیف بیشتر به دانشآموزی که سر کلاس شیطنت میکند، میتواند مثال دیگری از تنبیه مثبت باشد.
انواع برنامههای تقویت مثبت
تقویت مثبت باید در طول زمان تکرار شود تا اثربخشی کافی داشته باشند. چهار روش وجود دارد که به کمک آنها بتوان در طول زمان تقویت مثبت را اجرا کرد.
- «تقویت نسبی ثابت تعدادی» (Fixed Ratio | FR): در این روش، بعد از اینکه دانشآموز رفتار مطلوب را به تعداد مشخصی تکرار کرد، به او پاداش میدهیم. مثلا اگر دانشآموزی برای پنج روز تکالیف خود را کامل انجام دهد، کارت صدآفرین دریافت میکند.
- «برنامه تشویقی متغیر تعدادی» (Variable Ratio | VR): در این روش هم بعد از تکرار رفتار مطلوب توسط دانشآموز، به او پاداش ارائه میدهیم اما دقیقا مشخص نیست بعد از چند بار این کار را میکنیم. برای مثال یک بار بعد از حل پنج سوال امتیازی، یک بار بعد از حل دو سوال امتیازی و یک بار پس از حل هفت سوال امتیازی به او کارت صدآفرین میدهیم.
- «برنامه تشویقی ثابت زمانی» (Fixed Interval | FI): در این حالت بعد از گذشت مدت زمان ثابتی، به دانشآموز پاداش ارائه میدهیم. برای مثال در آخر هر ماه، از دانشآموزان ممتاز تقدیر میکنیم.
- «برنامه تشویقی متغیر زمانی» (Variable Interval | VI): در این حالت هم بعد از گذشت مدت زمانی به دانشآموز پاداش ارائه میدهیم اما فاصله زمانی این پاداشها بهطور دقیق مشخص نیست. مثلا گاهی بعد از یک ماه و گاهی بعد از هفته تکالیف را بررسی میکنیم و از کسانی که کاملترین تکلیفها را انجام دادند، تقدیر میکنیم.
حال سوال اصلی این است که کدام یک از این روشهای تقویتی مناسبتر است و اثربخشی بیشتری دارد؟ به نمودار زیر نگاه کنید. در این تصویر نمودار پاسخهای یادگیرنده (در اینجا دانشآموز) بر مبنای زمان، برای هر یک از برنامه رسم شده است.
همانطور که مشاهده میکنید، در نمودارهای مربوط به برنامههای ثابت، پس از دریافت پاداش برای مدت زمانی دانشآموز از انجام رفتار مد نظر ما دست میکشد. مثلا میداند که تکالیف در آخر هفته بررسی میشود و در ابتدای هفته در حل تمارین خود کاهلی میکند. در برنامههای تقویتی متغیر این وقفه دیده نمیشود چراکه زمان ارائه پاداش غیرقابلپیشبینی است. از سوی دیگر، بیشترین شیب نمودار مربوط به نمودار متغیر تعدادی است. یعنی برای مثال در حالتی که معلم بعد از حل تعداد نامشخصی سوال امتیازی به دانشآموزان کارت صدآفرین بدهد، دانشآموزان با احتمالی بیشتر از حالتهای دیگر سوالهای امتیازی را منظم حل میکنند.
قوانین یادگیری ثورندایک
امروزه «ادوارد ثورندایک» (Edward Thorndike) به عنوان پدر روانشناسی تربیتی شناخته میشود. ثورندایک سه اصل مهم در یادگیری را بیان میکند که در کلاسهای درسی در نظر گرفته میشوند.
۱. قانون اثر ثورندایک
طبق قانون اثر، رفتاری که پیامد خوشایندی داشته باشد، بیشتر از رفتارهای دیگر تکرار میشود. برای مثال در نظر بگیرید که دانشآموزی در ابتدای سال دفتر مشق خود را بسیار منظم و تمیز نگه میدارد. در شرایطی فرضی، معلم نسبت به این عمل او بیاهمیت است. در شرایط فرضی دیگری، معلم او را در کلاس تشویق میکند و به او دفتر او برچسبهای صدآفرین میچسباند. به احتمال زیاد، در شرایط اول دانشآموز بعد از مدتی نسبت به نگهداری دفتر خود سهلانگار میشود اما در شرایط دوم با پشتکار و همت بیشتری تکالیف خود را مرتب نگه میدارد.
همچنین ثورندایک معتقد بود که پیامدهای خوشایند اثر قویتری از پیامدهای ناخوشایند دارند. یعنی تشویق دانشآموزان به درس خواندن نتیجه بهتری دارد تا تنبیه آنها برای درس نخواندن. از نظر ثورندایک تشویق موفقتر است زیرا در روشهای تشویقی، دانشآموزان میدانند دقیقا چه کاری را باید انجام دهند. برعکس، در روشهای تنبیهی آنها تنها میدانند چه کاری را نباید بکنند اما نمیتوانند چه کاری را باید به جای آن انجام دهند. ثورندایک پیشنهاد میدهد به جای استفاده از تنبیه، بهشکل واضح به دانشآموزان توضیح دهیم از آنها چه انتظاری داریم و آنها را برای رسیدن به رفتار مطلوب، گام به گام تشویق کنیم.
۲. قانون آمادگی ثورندایک
بر اساس قانون آمادگی در نظریه ثورندایک، یادگیری تنها زمانی ممکن است که میلی نسبت به آن وجود داشته باشد. معلم باید اشتیاق، انگیزه و کنجکاوی کافی نسبت به موضوع درسی را در دانشآموزان ایجاد کنند و پس از آن به تدریس بپردازد. در غیر این صورت، تدریس او بیفایده خواهد بود و با یادگیری واقعی همراه نیست.
ایجاد سوال در ذهن دانشآموزان در ابتدای کلاس درس، درگیر کردن آنها با فرایند تدریس، همراه کردن درس با آزمایشهای جذاب و عملی، طرح مثالهایی کاربردی از زندگی روزمره و… از جمله راههایی هستند که میتوانند اشتیاق دانشآموزان نسبت به درس را افزایش داد.
۳. قانون تمرین ثورندایک
بنا بر قانون تمرین ثورندایک، تکرار و تمرین است که سبب تقویت و حفظ یادگیری میشود. اگر مطالبی که فرا گرفته شدهاند، به شکل مکرر تمرین شوند، یادگیرنده آنها را فراموش خواهد کرد و از خاطر میبرد. یک راه کار خوب این است که مطالب درسی باید بهشکل بهم پیوسته و مرتبط با یکدیگر چیده شوند تا در دل یکدیگر تکرار شوند.
سه راهبرد موثر رفتارگرایی در روانشناسی تربیتی
در رویکرد رفتارگرایی برای شکلدهی یک رفتار به شکل صحیح، از سه راهبرد مهم استفاده میشود. در ادامه این سه راهبرد را توضیح دادهایم.
الگودهی
«الگودهی» (Modeling) مبنی بر نشان دادن رفتارهای مطلوب به دانشآموزان به منظور مشاهده و تقلید دانشآموز از آنها است. این راهبرد، مثالهایی روشن و ملموس از چگونگی انجام کارها به دانشآموزان ارائه میدهد و کمک میکند تا مهارتهای جدید را سریعتر و آسانتر یاد بگیرند.
معلم میتواند خودش الگوی دانشآموزان باشد. برای مثال میتواند با حل مسئله ریاضی پای تخته به آنها نشان دهد چگونه مسائل ریاضی مشابه را حل کنند یا معلم آزمایشگاه میتواند با انجام یک حرکت خاص، نحوه درست انجام آن حرکت را به دانشآموزان نشان دهد. گاهی معلمان، دانشآموزان ممتاز را به عنوان الگوی دیگران انتخاب میکنند. الگودهی حتی میتواند از طریق ویدیوهای آموزشی و حل مثالهای کتبی نیز ارائه شود.
شکلدهی
«شکلدهی» (Shaping) فرایند تقویت تدریجی تقریبهای متوالی از یک رفتار تا زمان تکمیل رفتار است. در این راهبرد رفتارهای پیچیده به مراحل کوچک و قابل مدیریت تقسیم میشوند تا دانشآموز بتواند مهارت خود را به تدریج توسعه دهد. مثلا معلم به دانشآموزی که در انشا نوشتن ضعیف است، ابتدا برای ساختن یک جمله، سپس برای ساختن دو جمله متوالی پاداش میدهد. در گام بعدی، معلم از دانشآموز میخواهد نوشته خود را به یک بند توسعه دهد و برای این کار او را تشویق میکند. این مراحل تا زمانی ادامه دارد که دانشآموز بتواند انشای خود را کامل بنویسد.
سرنخدهی
«سرنخدهی» (Cueing) به معنی ارائه نکته و راهنمایی برای هدایت رفتار دانشآموز است. این کار به دانشآموزان کمک میکند تا توجه و حافظه خود را به یادگیری متمرکز کنند. از سوی دیگر، به کمک سرنخدهی مراحل انجام کار در ذهن دانشآموز واضحتر میشوند و درک او از کار افزایش مییابد.
مثالهایی از سرنخدهی:
- معلم میتواند پیش از سوال پرسیدن از دانشآموزان دست خود را بالا ببرد تا به آنها یادآوری کند باید قبل از صحبت کردن با بالا بردن دست اجازه بگیرند.
- هنگامی که دانشآموز باید شعری را حفظ میکرده اما یک بیت آن را به خاطر نمیآورد و معلم کلمه اول بیت را بیان میکند، معلم از سرنخدهی کلامی استفاده کرده است.
- نوشتن قوانین کلاس روی یک برگه بزرگ و نصب کردن آن روی دیوار کلاس، نمونهای از سرنخدهی تصویری است.
- معلمان میتوانند با ارائه نشانههای کلامی مثل سوال پرسیدن یا یادآوری، فرایند سرنخدهی را در راستای انجام تکالیف دانشآموزان انجام دهد.
ژان پیاژه و روانشناسی تربیتی
«ژان پیاژه» (Jean Piaget) روانشناسی سوئدی است که پژوهشهای خود را بر روی رشد شناختی کودکان متمرکز کرده بود. او معتقد بود توانایی یادگیری در کودکان با کاوش فعالانه محیط توسط آنها توسعه پیدا میکند و ارتقا مییابد.
پیاژه در طی پژوهشهای خود، از کودکانی با سنین متفاوت، سوالهایی منطقی میپرسید و با پرسیدن این سوالها، رشد منطق و شناخت را در این کودکان را بررسی کرد. او متوجه شد که در اغلب کودکان مراحل رشد شناختی مشابه یکدیگر است.
۱. مرحله حسی حرکتی
«مرحله حسی-حرکتی» (Sensorimotor Stage) اولین مرحله از مراحل رشد شناختی پیاژه است و شامل تولد تا دو سالگی میشود. در این مرحله کودکان به کمک تاثیر گذاشتن بر محیط مثل چنگ زدن یا مکیدن اشیا در مورد جهان اطراف خود میآموزند.
آنها در این مرحله متوجه میشوند که از محیط اطراف خود مستقل هستند و میتوانند بر روی آن تاثیر بگذارند اما مهارت حل مسئله هنوز رشد زیادی نکرده است و به حرکات ساده مثل فشار دادن یک اهرم برای شنیدن صدای موسیقی محدود میشود.
۲. مرحله پیشعملیاتی
«مرحله پیشعملیاتی» (Preoperational Stage) سنین 2 تا 7 سالگی را در بر میگیرد. کودکان در این بازه سنی، قدرت استفاده از نمادها را پیدا میکنند. به همین علت، رشد زبانی سریعی دارند و به بازیهای وانمودسازی علاقهمند میشوند. بازیهای وانمودسازی بازیهایی هستند که کودکان در آنها نقش معلم، آتشنشان، مادر یا پدر، پلیس و… را به عهده میگیرند.
آنها در این مرحله هنوز به درستی متوجه تغییرات اندازهها و کمیتها نمیشوند. برای مثال اگر تعدادی عروسک سرباز را در یک صف طویل بچینیم و سپس همان تعداد سرباز را در دایرهای کنار یکدیگر بچینیم، فکر میکنند تعداد سربازها تغییر کرده است، یا اگر آبی را که در ظرف استوانهای بلندی وجود دارد، در ظرف پهنی بریزیم، فکر میکنند مقدار آب کم شده است.
توانایی استدلال کردن در این مرحله هنوز وجود ندارد. کودکان پیشدبستانی روابط علت-معلولی را نمیفهمند و بیشتر به همزمانی دو اتفاق توجه میکنند. مثلا متوجه میشوند که هر زمان کاغذهایی را که در کیف پدر است، پاره کنند، پدر عصبانی میشود اما دقیقا متوجه نمیشوند چرا.
همچنین آنها تفکر خودمحور دارند، دنیا را از دید خود میبینند و فکر میکنند دیگران نیز دنیا را شبیه آنها میبینند. مثلا اگر خودشان لباس قرمز را دوست نداشته باشند و دوستشان را ببینند که امروز ناراحت است و لباس قرمزی پوشیده، فکر میکنند علت ناراحتی دوستشان نیز پوشیدن لباس قرمز است.
۳. مرحله عملیات عینی
«مرحله عملیات عینی» (Concrete Optional Stage) شامل 7 تا 11 سالگی است. در این سنین کودکان توانایی استدلال کردن را کسب میکنند اما شیوه استدلال آنها تنها استقرایی است. تفکر آنها محدود به مسائل ملموس است و توانایی تفکر انتزاعی ندارند. همچنین، آنها در این سن تلاش میکنند دنیای اطراف خود را شناسایی و طبقهبندی کنند.
۴. مرحله عملیات صوری
پس از 11 سالگی، «مرحله عملیات صوری» (Formal Optional Stage) آغاز میشود. در این مرحله تفکر انتزاعی شکل میگیرد. نوجوانها میتوانند به کمک تفکر انتزاعی در ذهن خود فرضیهسازی کنند. آنها توانایی استدلال استنباطی را نیز کسب میکنند و با استفاده از استقرا و استنباط فرضیههای خود را میسنجند، در نتیجه، بسیاری از گزارههای منطقی را به صورت ذهنی نتیجهگیری میکنند و نیاز به آزمایش عینی همه چیز ندارند.
نظریه یادگیری اجتماعی در روانشناسی تربیتی
«لو ویگوتسکی» (Lev Vygotsky)، روانشناس روس، به نقش زبان، جامعه و فرهنگ در فرایند یادگیری اشاره کرد. او معتقد بود زبان مهمترین ابزار یادگیری در انسان است. در سنین خردسالی، والدین و بزرگسالان از طریق زبان مفاهیم را به کودک آموزش میدهند. سپس، در دوران پیش از دبستان گفتار والدین به صورت صدایی درونی شده عمل میکند. یعنی کودکان به وسیله گفتوگو با خودشان، درست مانند زمانی که بزرگسالان دستورالعملها را به آنها میگفتند، دستورالعملها را به خودشان میگویند.
حتما شما هم دیدهاید که گاه کودکان هنگام بازی کردن با خود زمزمه میکنند، برای مثال میگویند «حالا عروسک خرسی رو میذارم این گوشه آروم بشینه، چون خرسی پسر خوبیه». گاه حتی برای انجام کار درست به خود آفرین میگویند و این تکرار آفرینهایی است که از بزرگسالان شنیدهاند. طبق نظر ویگوتسکی در سنین بالاتر این گفتوگوها به صورت کامل درونی میشود و دیگر کودک با صدای بلند آنها را بیان نمیکنند.
منطقه تقریبی رشد
ویگوتسکی مفهومی به نام «منطقه تقریبی رشد» (Proximal Development Zone) را معرفی کرد. کارهایی در محدوده منطقه تقریبی رشد قرار میگیرند که کودک به تنهایی از پس آنها بر نمیآید اما به کمک یک بزرگسال میتواند آنها را انجام دهد. در منطقه تقریبی رشد، فرایند داربستزنی رخ میدهد. یعنی کودک با تکیه بر بزرگسالان، تلاش میکند به مرور یادگیری خود را کامل کند و عمل مورد نظر را به تنهایی انجام دهد.
هوش چیست ؟
یکی از مفاهیم مهم روانشناسی یادگیری، بحث «هوش» (Intelligence) است. با این حال، هیچ تعریف واحدی از هوش وجود ندارد. دیدگاه نظریههای مخلتف به هوش یکسان نیست. برخی هوش را به عنوان یک توانایی واحدی و برخی آن را به صورت طیفی از استعدادها یا دستهای از مهارتها در نظر میگیرند.
اگرچه تعاریف هوش به طور قابلتوجهی متفاوت است، تقریبا همه موافق هستند که هوش تواناییهای ذهنی مثل منطق، استدلال، حل مسئله، و برنامهریزی را در بر میگیرد. برخی تعاریف هوش عبارتند از:
- توانایی سازگاری با محیط
- توانایی یادگیری از تجربهها، یعنی کسب، حفظ و استفاده از دانش
- توانایی شناخت مشکلات و حل مسئله و…
مطالعه در زمینه هوش به علت اهمیت طرح برنامه آموزشی، غربالگری دانشآموزان و شناسایی دانشآموزانی که نیاز به برنامه تحصیلی ویژه دارند، اهمیت دارد.
نظریههای اصلی هوش در روانشناسی تربیتی
در روانشناسی تربیتی سه نظریه اصلی در زمینه ماهیت هوش وجود دارد. در ادامه به توضیح مختصر هر یک از آنها پرداختیم.
- نظریه هوش عمومی اسپیرمن
- نظریه هوش چندگانه گاردنر
- نظریه هوش سهگانه استرنبرگ
نظریه هوش عمومی اسپیرمن
«چالز اسپیرمن» (Charles Spearman)، روانشناس انگلیسی، معتقد بود که هوش یک توانایی کلی است و آن را به عنوان «عامل G» که خلاصه General Factor است، بیان کرد. او گفت که حوزههای متفاوت ذهنی به یکدیگر مرتبط هستند زیرا معمولا افرادی که در یک آزمون شناختی عملکرد خوبی دارند، در آزمونهای شناختی دیگر نیز نمرههای خوبی دریافت میکنند. البته او عاملهایی به عنوان «عامل S» که خلاصه «Special Factor» است نیز معرفی کرد که بیانگر مهارتهای خاص فرد است. برتری در این مهارتها نیز تا حد زیادی بستگی به قدرت هوش عمومی فرد دارد.
نظریه هوش چندگانه گاردنر
دانشمندی به نام «هاوارد گاردنر» (Howard Gardner) به وجود هوشهای چندگانه اشاره کرد. او معتقد بود که تستهای ضریب هوشی سنتی بهطور کامل تواناییهای افراد را بررسی نمیکنند. در نتیجه، هشت نوع هوش مختلف را بر اساس مهارتها و تواناییهایی که در فرهنگهای مختلف ارزشمند هستند، معرفی کرد. هر کسی ممکن است در یک یا چند عدد از انواع هوش عملکرد برجستهتری داشته باشد.
- هوش جسمانی-حرکتی: این نوع هوش به معنی توانایی مدیریت و درک حرکتهای بدنی است.
- هوش بینفردی: هوش بینفردی بیانگر توانایی تشخیص حالتها، انگیزهها و خواستههای دیگران و پاسخ به آنها است.
- هوش درونفردی: هوش درونفردی نشانه خودآگاهی و شناخت هیجانهای درونی، ارزشها و افکار خود است.
- هوش منطقی-ریاضی: هوش منطقی-ریاضی به معنی توانایی تفکر انتزاعی، تفکر مفهوم، تشخیص الگوهای منطقی و عددی و… است.
- هوش موسیقی: هوش موسیقی مرتبط با توانایی تولید و درک ریتم و نتهای موسیقی است.
- هوش طبیعتگرایانه: هوش طبیعتگرایانه به معنی درک فرایندهایی است که در طبیعت رخ میدهد. این هوش توانایی شناخت حیوانات، گیاهان و… را نیز در بر میگیرد.
- هوش کلامی-زبانی: هوش کلامی-زبانی بیانگر مهارتهای کلامی توسعهیافته و قدرت سخنوری است. این هوش شامل حساسیت به آواها، معنی کلمات، درک ریتم کلمهها و… نیز میشود.
- هوش بصری-فضایی: هوش بصری-فضایی مرتبط با توانایی تجسم دقیق موقعیتهای فضایی و تصویرهای ذهنی است.
نظریه هوش سهگانه استرنبرگ
«رابرت استرنبرگ» (Robert Sternberg) با این نظر که هوش مفهومی بسیار گستردهتر از یک توانایی کلی است، با گاردنر موافق بود اما استرنبرگ معتقد بود برخی از انواع هوشی که گاردنر معرفی کرده، در واقع استعدادهای فردی است. او در نظریه خود سه نوع هوش را معرفی کرد.
- هوش تحلیلی: به توانایی بررسی اطلاعات موجود و حل مسئله گفته میشود.
- هوش خلاق: توانایی ارائه ایدههای جدید است.
- هوش عملی: یعنی توانایی سازگاری با محیط در حال تغییر. هوش عملی در لحظه به شکل عملی نمود پیدا میکند.
IQ چیست؟
واژه «ضریب هوشی» (Intelligence Quotient | IQ) اولین بار توسط «ویلیام استرن» (William Stern)، روانشناس آلمانی اختراع شد. سپس، «آفرد بینه» (Alfred Binet) اولین تستهای هوش را برای کمک به دولت فرانسه در شناسایی دانشآموزانی که نیاز به تدریس ویژه داشتند، به وجود آورد.
بینه مفهوم سن ذهنی را معرفی کرد. سن ذهنی به معنی مجموعهای از توانایی ذهنی است که بهطور میانگین کودکان در یک سن خاص آنها را دارند. در آزمون بینه، طبق سوالاتی که کودکان به آنها پاسخ صحیح میداند، سن ذهنی آنها مشخص میشد. سپس از طریق فرمول زیر، میزان هوش دانشآموزان محاسبه میشد.
100 × ( سن تقویمی ÷ سن ذهنی)
امروزه برای سنجش هوش کودکان و بزرگسالان از «مقیاس هوشی وکسلر» (Wechsler Intelligence Scale | WAIS) استفاده میشود. این آزمون با استفاده از مفاهیم آماری و توزیع نرمال استاندارد شده است. همچنین، این تست هم معیارهای عملکردی و هم معیارهای کلامی را در بر میگیرد. بنا بر نتایج تست وکسلر، میانگین نمره IQ در حدود 100 است. کودکانی که دچار کمتوانی ذهنی هستند، IQ کمتر از 70 و کودکان تیزهوش IQ بیشتر از 115 دارند.
معرفی اختلالهای یادگیری
یکی دیگر از مهمترین دغدغههای روانشناسی تربیتی، مبحث «اختلالهای یادگیری» (Learning Disorders) است. اختلالهای یادگیری گروهی از اختلالهای عصبی رشدی هستند که میتوانند بهطور قابل توجهی توانایی افراد را برای یادگیری چیزهای جدید مختل کنند. در نتیجه، فرد ممکن است در انجام برخی کارهای خاص مثل خواندن، نوشتن، درک اعداد و… مشکل داشته باشد.
اختلال یادگیری معمولا در سنین پایین دیده میشود و در مدرسه تشخیص داده میشود. تشخیص اختلال یادگیری زمانی به فرد اطلاق میشود که در سایر زمینهها یادگیری مناسب سن خود را دارد اما در یک زمینه مثل زبان یا ریاضی بهطور ویژه با مشکل روبهرو است. در ادامه به معرفی سه تا از مهمترین انواع اختلال یادگیری پرداختهایم.
نارساخوانی
«نارساخوانی» (Dyslexia) شایعترین اختلال ناتوانی یادگیری است که 80 درصد از اختلالهای یادگیری را شامل میشود. این اختلال، یک اختلال پردازش زبانی است که با مشکل در صحبت کردن، خواندن، نوشتن یا درک کلمات مشخص میشود. دایره لغات افراد مبتلا به این اختلال بسیار کمتر از دیگران است و در فهم ساختار زبان، درک مطلب و سایر مهارتهای زبانی مشکل دارند.
نوشتار پریشی
افراد مبتلا به «نوشتار پریشی» (Dysgraphia) ممکن است به علت مشکل در دایره واژهها، املا، دستور زبان، حافظه، سرعت پردازش و… در نوشتن دچار مشکل شوند. آنها دستخط ضعیفی دارند و در مدیریت فاصله حروف از هم ضعیف عمل میکنند. همچنین، آگاهی فضایی و برنامهریزی حرکتی در این افراد ضعیف است.
محاسبه پریشی
«محسابه پریشی» (Dyscalculia) اختلالهای مرتبط با یادگیری ریاضیات، مثل مشکل در فهم اعداد، مفاهیم ریاضی و تفکر منطقی را در بر میگیرد. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است برای شمارش پول، خواندن ساعت، انجام محاسبههای ذهنی ریاضی، شناسایی الگوی اعداد و به کار بردن فرمولهای ریاضی دچار مشکل شوند.
معرفی کتاب روانشناسی تربیتی
امروزه پژوهشهای بسیاری در زمینه روانشناسی تربیتی صورت گرفته و کتابهای مفید و متنوعی در این زمینه نوشته شده است. در ادامه چند تا از بهترین و جذابترین کتابهای روانشناسی تربیتی را معرفی کردهایم.
۱. کتاب روانشناسی تربیتی مارتین
بدون شک کتاب «روانشناسی تربیتی» (Educational Psychology) نوشته «جنیفر مارتین» (Jennifer Martin) و «سارا جرارد» (Sarah Gerard) یکی از کاملترین کتابها در این زمینه است. این کتاب در مورد تاریخچه، نظریهها، کاربردها، پژوهشها، مطالعههای موردی و مسائل جاری در روانشناسی تربیتی توضیح میدهد و چالشهای آموزشی از جمله طراحی آموزش، توسعه برنامه درسی، یادگیری سازمانی، انگیزش تحصیلی، مدیریت کلاس و آموزش دانشآموزان ویژه را بررسی میکند.
۲. روانشناسی تربیتی و تحولی برای معلمان
کتاب «روانشناسی تربیتی و تحولی برای معلمان» (Developmental And Educational Psychology For Teachers) نوشته «دنیس مکلنرنی» (Dennis McInerney) و «دیوید پوتوین» (David Putwain)، به بسیاری از سوالهای اساسی دنیای آموزش پاسخ میدهد: چه زمانی کودکان برای رفتن به مدرسه آماده هستند؟ چگونه معلم میتواند روابط خود با همسالان را در کلاس درس آموزش دهد؟ چطور باید دانشآموزان را بر اساس تواناییهایشان گروهبندی کرد؟ چطور میتوان خلاقیت دانشآموزان را توسعه داد؟ تفاوتهای جنسیتی چه نقشی در یادگیری دارند؟
معلمانی دوره ابتدایی، راهنمایی و متوسطه معمولا با مسائلی در مورد رشد و تحول دانشآموزان نیز روبهرو میشوند. به همین دلیل، شناخت روند رشدی دانشآموزان حائز اهمیت است. این کتاب با رویکردی چند جانبه فرایند رشد کودکان را در کنار مسائل آموزشی و تربیتی، توضیح میدهد.
۳. کتاب روانشناسی تربیتی سانتراک
کتاب «روانشناسی تربیتی» (Educational Psychology) نوشته «جان سانتراک» (John Santrock) از مشهورترین کتابها در این زمینه است. در این کتاب، سانتراک با بیان مثالهایی کاربردی، بین مفاهیم نظری و کلاس درس واقعی ارتباط برقرار میکند. او دهها راهکار و موضوع کلیدی برای تدریس در اختیار خوانندگان قرار میدهد و هر فصل را با معرفی یک مطالعه موردی به اتمام میرساند.
۴. کتاب کاربرد روانشناسی تربیتی در کلاس درس
کتاب «کاربرد روانشناسی تربیتی در کلاس درس» (Using Educational Psychology In Teaching) توسط «پائول ایگن» (Paul Eggen) و «دن کوچاک» (Don Kauchak) نوشته شده است. این کتاب به خوانندگان کمک میکند تا بتوانند نظریهها و تحقیقات روانشناسی تربیتی را بهطور عملی در کلاس درس خود به کار بگیرند.
هر فصل از این کتاب با یک مطالعه موردی واقعی آغاز میشود. سپس، موضوع مورد بحث به اندازه یک فصل کامل گسترش مییابد و مثالها، راهبردها و پیشنهاداتی برای تدریس به آن اضافه میشود.
۵. راهنمای استفاده از روانشناسی مثبتگرا در مدارس
کتاب «راهنمای استفاده از روانشناسی مثبتگرا در مدارس» (Handbook Of Positive Psychology In Schools) توسط «مایکل فورلانگ» (Michael Furlong) و دو نویسنده دیگر به تالیف درآمده است. درک عواملی که جوانان را ترغیب میکند تا در فرایند یادگیری فعال باشند، بسیار مهم است. استفاده از روانشناسی مثبتگرا یکی از راهکارهایی است که به کمک آن میتوان عاملیت و مشارکت فعال دانشآموزان در مدرسه را افزایش داد. این کتاب نیز به همین موضوع میپردازد.
۶. کتاب یادگیری از ناخوداگاه: رویکردی روانکاوانه به روانشناسی تربیتی
کتاب «یادگیری از ناخوداگاه: رویکردی روانکاوانه به روانشناسی تربیتی» (Learning from the Unconscious: Psychoanalytic Approaches in Educational Psychology) توسط «کریستوفر آرنولد» (Christopher Arnold) و همکاران او نوشته شده است. این کتاب به معرفی اصول کلیدی نظریههای روانکاوی میپردازد. سپس، نشان میدهد که چطور میتوان نظریههای روانکاوی را به صورت عملی در روانشناسی تربیتی به کار گرفت.
۷. کتاب راهنمای اثر هیجان بر یادگیری
کتاب «راهنمای بینالمللی اثر هیجان بر یادگیری» (International Handbook Of Emotions In Education) توسط «رنهارد پکران» (Reinhard Pekrun) و «لیزا گارسیا» ( Lisa Garcia) تالیف شده است. این کتاب اثر هیجانها بر فرایند یادگیری، کلاس درس، رشد دانشآموزان و رفاه معلمان را بررسی میکند.
کتاب راهنمای بینالمللی اثر هیجان بر یادگیری چهار بخش دارد. بخش اول بر اصول هیجانها از جمله تاثیر متقابل بین هیجان، شناخت و انگیزه استوار است و به مبحث هوش هیجانی نیز اشاره میکند. قسمت دوم به چگونه تنظیم هیجان در کلاس درس و برنامههای یادگیری اجتماعی-هیجانی میپردازد. بخش سوم به ارتباط بین هیجان مرتبط با هر حیطه درسی و مثلث خانواده، فرهنگ و معلم تاکید میکند. در بخش آخر نیز، رویکردهای مختلف برای مطالعه هیجان در محیطهای آموزشی مطرح میشود.
source